سلام.

1- هنوز گیج‏ام و منگ.
بهم می‏گن چته؟ ناراحتی؟
می‏گم نه، نمی‏دونم. بیش‏تر حیرون‏ام.

کسی که عمر تکلیف‏ام رو باهاش گذروندم،
شاید 15 سال بشه،
حالا دیگه نیست.
و من سه روزه که دیگه مرجع تقلید ندارم،
و سه روزه که حجتی برای اعمال‏ام ندارم.
خدا صبرمون بده.
تا یه مسأله‏ای پیش می‏اومد می‏گفتم من نمی‏دونم،
آقای بهجت گفتن این‏طور.
و حالا به فتوای کی زندگی کنم؟
باید زودتر حاج آقا رو پیدا کنم ببینم باید مقلد کی بشم،
آقا مجتبی، آقای مکارم؟ شاید هم نظرشون کس دیگه باشه.

2- خاطره بگم؟
از یکی دوتا نمازی که پشت سرشون خوندم،
که خوب قاعدتاً چیز زیادی نفهمیدم و اصلاً ظرف ما چه به نماز ایشون.
فقط حُسن‏اش این بود که فمیدیم آقا لهجه دارن.
بین ترک و شمالی بودن‏شون هم نمی‏تونستم تشخیص بدم.

یا از قرارهای 5 صبح دار الزّهد تابستون‏های مشهد؟
آقا می‏شدن آکتور و ملت دورشون حلقه می‏زدن.
آقا رو به قبله و ملت پشت به قبله و رو به ایشون.

ولی یه بارش اتفاق جالبی افتاد.
شاید مبعث پارسال بود.
با ابراهیم از دار الزّهد داشتیم می‏اومدیم بیرون که وارد صحن آزادی شیم،
بی‏غرض،
دیدیم جمعیتی کله سحر دارن می‏رن به‏سمت در حرم.
بعد جمعیت ایستاد و آقای بهجت رو کرد به ما دوتا!
چند ثانیه‏ای ایستادند و رفتند.
ما هم حیرون تا پشت سرمون رو دیدیم که
امتداد قبر شیخ بهایی بود.
خدا هر دو شون رو قرین رحمت کناد.

اینها رو می‏گم که چی؟
اگه من ذره‏ای از اسلام بویی برده باشم،
یه پایه‏اش مرجعیت آقای بهجت بود.
حالا به مرجعیت کی تکیه بزنم؟

3- ان‏شالله فردا سیاه رو درمی‏آرم.

4-
+ پیام آقا
+ خاطراتی از آقای بهجت
+ العلماء باقون

یا علی